سولاستری، بدون اطلاع شوهرش سودجیمان، با شیطان پیمانی بست تا بتواند بچه دار شود. او دوقلو به دنیا آورد، کومالا، که زنده ماند، و سومالا، که مرد. کومالا بزرگ شد و بچه مهربانی شد، اما از نظر جسمی و ذهنی نیز معلول بود. او اغلب از اطرافیانش رفتار بد می‌دید. یک روز، سومالا از دنیای مردگان آمده و با کسانی که کومالا را آزار داده بودند، تسویه حساب میکند و ...

راینا از طرف پدرش هتلی در سمارنگ را به ارث می برد. او و برادر کوچکترش در نهایت هتل را مدیریت می کنند. اما یک اتاق شماره‌گذاری نشده در هتل وجود دارد که پدر رینا از او خواسته بود هرگز به آن دست نزند. حالا، راز این اتاق آرامش مهمانان را برهم می‌زند و ...

سوزانا ، زنی جوان و مهربان ، زندگی خود را در روستایی دورافتاده در اندونزی می گذراند. او عاشق شوهر خود است و به زودی صاحب یک فرزند خواهد شد. اما ، زندگی آرام او به هم می ریزد وقتی یک ساحر شرور به او حسادت می کند و بر روی او طلسم مرگبار می اندازد و ...

داستان فیلم در مورد دو دوست صمیمی است که با روستاییان متحد می‌شوند تا با یک باند قاچاق چوب غیرقانونی که قصد دارند زمین‌های آن‌ها را بدزدند، مبارزه کرده و ...

فیلم داستان مردی بنام "گلن" که به طور تصادفی مرگ را فریب داده، اما با خیانت شگفت زده شده است. اکنون مشکل اصلی این است که چگونه او شانس خود را برای "مایا" همسرش توضیح می دهد؟ یا اینکه مایا به پایان زندگی گلن تبدیل خواهد شد؟

داستان فیلم در مورد پسری به نام آلخاندرو” است که در یک خانواده مذهبی متولد شده و آرزوی او این است که روزی یک کشیش کاتولیک بشه، اما زمانی که “الکس” یک جعبه مرموز پیدا میکند و به او میدهد ، ناخواسته شیطانی را آزاد می کنند که …

ماریا و آیدن کارخانه ساخت عروسک و اسباب بازی دارند و به همراه واندا خواهر زاده آیدن به خوبی زندگی می کنند. اما واندا هنوز از مرگ مادرش غمگین است تا اینکه ...

داستان فیلم درباره سوزانا و ساتریا، زن و شوهری است که پس از ۷ سال انتظار برای بچه دار شدن سرانجام به نتیجه میرسند اما موقعیت شغلی مرد خانه باعث می شود او به مسافرت برود . چیزی نمیگذرد که دزد به خانه آنها میاید و …

مایرا و آلدو به خوشحالی در کنار کوچکترین فرزندشان، کایلا، زندگی می‌کنند، اما حادثه‌ای ناگوار زندگی کایلا را گرفت و خوشحالی مایرا و آلدو را نابود ساخت. مایرا بدل به آدمی بسیار دلتنگ می‌شود و آلدو خودش را در کار کردن غرق می‌کند. ولی شش ماه بعد، در روز تولد کایلا، مایرا احساس می‌کند تنها نیست…